محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

اولین مروارید طاها جووون

  سلام قند عسل نمیدونم بگم دیروز روز خوبی بود یا نه. از یه طرف روز خوبی بود چون اولین دندون گله پسرم جووونه زد بود  و از یه طرفم روزه بدی بود چون قنده عسل مامان سره دندوناش خیلی عذاب کشید این چند روزه خیلی این مرواریدهای کوچولوت اذیتت کردن گل پسرم. احساس میکنم خیلی هم لاغر شدی. اما اشکالی نداره مادر جووون. باید تحملشون کنی ان شا الله همیشه صحیح و سلامت باشی گل پسرم. مرواریدهای قشنگتم مبارکت باشه عزیزم. دقیقآ در ٨ ماه و ١٧ روزگیت اولین مروارید پایین سمت راست جووونه زد.   ورودت به جمع کباب خورها مبارکت باشه گلم. ...
22 بهمن 1390

دومین مروارید

سلام به طاها گلی مامان. امروز چهارشنبه دقیقیآ موقعی که طاها گلی من ٨ ما و ٢٤ روزه بود دومین مروارید قشنگش جوونه زد و سرشو از صدف خودش بیرون آورد. دو دندونه مامان دومین مرواریدتم مبارک باشه. راستی تا یادم نرفته هم بگم جمعه خونه مامان بزرگ هم یه جشن دندونی کوچولو برات میگیریم ان شا الله که تموم دندوناتو بی دردسر و بدون عذاب در بیاری. عکسهای جشن کوچولوت و آش دندونی که مامان بزرگت میخواد زحمتشو بکشه بعدآ برات میزارم. دوستت دارم هوااااااااااااااااااااااااااااااار تا. ...
19 بهمن 1390

احساس ناب مادری

تقدیم به میوه دلم طاها می بوسمت             میخندی وقتی که می خندی           زندگی جاری می شود به چشمانم که خیره می شوی                    معصومیت نگاهت مرا تا آسمان می برد گریه که می کنی                        قلبم تکه تکه می شود عاشقانه می بوسمت           &...
18 بهمن 1390

سرشت کودکانه

پسرم تو قسمتی از نور خدا توی آسمونی.  تو فرشته ای در لباس انسان که ایزد آسمونها برای تکاملت نیاز به هبوط زمینی را درتو دید.  عزیزکم هیچ وقت پاکی وبی آلایشی آسمونیت روفراموش نکن . سرشتت رو همیشه کودک نگه دار . کسی که همیشه عاشقته مامان. ...
17 بهمن 1390

این را هم تو از من ..

پسرم روزیکه تو کوچک بودی من بزرگ بودم حالا تو بزرگ شدی و من کوچک آنوقت من جوان بودم و تو بچه حالا که تو جوان شدی من پیر من تو را با جان و دل پروریدم و شبهارا تا صبح نخوابیدم که تو بخوابی و کم کم شاهد رشد تو بودم تا اینکه بزرگ شدی و حالا برای خودت مردی الآن که من بچه ام و تو بزرگی حالا که من حساس و زودرنج شدم تو باید درکم کنی پسرم بی تفاوت ازکنارم نگذر تو بمن نیاز داشتی و حالا من به تو ایثار کردم برای تو من فقط از تو محبت میخواهم این را هم تو از من .. ...
17 بهمن 1390

مادر

  مادر یعنی تمام دلواپسی مادر یعنی بی خوابی تا زمانی که تبت قطع بشه مادر یعنی هر دم گفتن مواظب خودت باش مادر یعنی هر صبح که بیرون میری پشت سرت دعا بخونه مادر یعنی گفتن خودتو خوب بپوشون. غذا خوردی گرسنه نمونی مادر یعنی همه چیزای خوب و قشنگ مادر یعنی اول فرزند بعد بقیه مادر یعنی بسادگی یک شعر روان مادر یعنی عشق که خمیر مایش زمینی نیست مادر یعنی روح زنانه خداوند لطیف و مهربان و فداکار سلامی به بلندای تمامی صداها و اواها نثار مادران جهان     ...
11 بهمن 1390

احساسات مادری

عارفانه ........ عاشقانه ....... می نویسم از احساسات پاک مادرانه ....مادر شدن حسی است آسمانی .....تو راه آسمان را برایم هموار و مرا به خدا نزدیک تر کردی    اعتراف می کنم که به دنیا آوردن طاها احساسات مادرانه ام را شکوفا کرد ..... احساسات مادری همان است که به من توان گذشت و فداکاری و نوع دوستی را داد احساسات مادری مرا از غم و غصه و تنهایی نجات داد احساسات مادری به من کمک کرد تا مرضهای روحیم درمان شود و زخمهای کهنه ام مرهم یابد احساسات مادری به من کمک کردتا فکر و ذهنم را از فکر و  خیال های بیهوده و پلید پاک کنم احساسات مادری زندگی را برایم شیرین وآرامش بخش کرده است احساسات مادری به من کمک کردتا از شهوت...
8 بهمن 1390

تولد فرشته آسمونی انار جووووون

خاله ها تولد انارمونه بهش تبریک نمیگید؟ سلام گل قشنگم ميوه بهشتيم انار نازنينم خاله جون تولدت مبارك............ يادته كيك تبلد خواستي..ميگفتي فوتش كنم فوتش كنم؟ برايت كيك تولد سفارش داده بابات... برات دارم ريسه ماه و ستاره درست ميكنم برات داريم تولد ميگيريم خاله مي دوني همه دارن با چشماي پر اشك تولدتو تبريك مي گن اما همين كه تو خوشحالي همين كه جات خوبه براي ما همين كافيه خاله اناركم بيا تو خواب مامانت تا اروم بشه اناركم بيا تو بغل بابات تا درداش كمتر بشه اناركم به خدا بگو اين رسمش نبود ما تولدتو تنها بدون حضورت تو بگيرم خاله به فرشته ها بگو بيان مامانتو اروم كنن ما كه دق كرديم خاله 6 بهمن تولد انار نازنینمون...
6 بهمن 1390

انتظار

طاها جون گل زندگیم خیلی منتظرم تا مامان صدام کنی از انتظار مردم پسرم. هرچی بهت می گم بگو ماما فقط بانگاه جذاب و دلربات دل از مامان می بری و هیچ نمی گی می خوای برام ناز کنی می دونی چقدر عاشق این کلمه هستم فدای چشمات شم مامانی   ...
4 بهمن 1390